نوع مقاله : علمی-پژوهشی
چکیده
مفهوم «مرزشکنیِ روایی» را نخستین بار ژرار ژنت (1972) در این دو وجه لاینفک معرفی کرده است: وجهی مبتنی بر «صورت» پارهروایتهای مرزشکن و مشخصاً ممیزههای کلامیِ داستان از فراداستان و فروداستان؛ و وجه دیگر مبتنی بر «کارکرد» دوگانة پارهروایتهای مرزشکن در پرداخت داستان از راه داستانپریشی. با اینکه سالها از معرفیِ مهمترین مؤلفههای مفهوم «مرزشکنی» در دیدگاههای نوآورانة ژنت میگذرد، ولی این مفهوم، همچون دیگر مفاهیم بنیادین روایتشناسی، تا به حال توجه چندانی را در نقد روایتهای فارسی به خود جلب نکرده است. فارسی که سهل است، حتی از تشخیص اهمیت مرزشکنی و بررسیِ دقیق کارکردهای روزافزون آن، در چهارچوب مطالعات جهانی روایت، هم دیری نمیگذرد. در این مدت، معدود روایتپژوهانی که دربارة مرزشکنی نظر دادهاند یا این مفهوم را تنها از سویة بلاغیاش دیدهاند یا فقط با نگاهی هستیشناسانه در آن نظر کردهاند. در مقالة حاضر، نگارنده بر آن بوده است تا ابتدا کارکردهای صنعت مرزشکنی را به کمک پارهای از برجستهترین نمونههای آن در داستانهای نوین فارسی دستهبندی کند و سپس با استناد به درهمتنیدگیِ این کارکردها نشان دهد که، به خلاف دیدگاه روایتپژوهان، مرزشکنی، از یک سو، در هر صورتی از گفتمان دارای کارکردی هستیشناختی است و، از سوی دیگر، کارکرد مرزشکنی هرچه باشد، جز در وجهی از گفتمان شرفِ صدور نمییابد.
کلیدواژهها