نوع مقاله : علمی-پژوهشی
چکیده
استفاده از الگوهای زبانشناختی در بررسی سبک متون مختلف، اعم از ادبی و غیرادبی، میتواند سبکشناسی فارسی را از ورطة تکرار روشهای سنّتی بیرون آورد و آن را وارد مسیری نو کند. مسیری که منجر به پویایی بیشتر و کاربردیتر شدن این دانش میشود. به این منظور، در پژوهش حاضر تلاش کردهایم تا با بهکارگیری چارچوب نظری دستور نقشگرای نظاممند هلیدی، مشخصاً فرانقش متنی، به سبکشناسی حکایتهای تفسیر سورة یوسف بپردازیم. برای رسیدن به این هدف پس از تجزیه و تحلیل 16 حکایت از کتاب مزبور، به این نتیجه رسیدیم که اگرچه در نگاه نخست بسامد بالاتر استفاده از آغازگرهای بینشان و ساده، و نیز کاربرد بیشتر ارجاع برای ایجاد انسجام نثر این حکایتها را مرسل جلوه میدهد، امّا استفادة نسبی از جملات طولانی و آغازگرهای نشاندار و مرکّب، و نیز بسامد اندک عامل انسجامی حذف و جایگزینی برای ایجاد سجع و موازنه، حاکی از گرایش مؤلّف به نثری بینابین است.
کلیدواژهها