پژوهشکده زبانشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دو فصلنامه علمی – پژوهشی زبانشناخت را در زمینه زبانشناسی تاریخی و زبانشناسی همگانی منتشر میکند. از استادان، پژوهشگران و دانشجویان تحصیلات تکمیلی دعوت میشود مقالههای تألیفی خود را (حداکثر 15 ص) در زمینههای پیشگفته برای انتشار در این نشریه ارسال کنند.
شایان ذکر است که این دو فصلنامه مقاله در زمینة گویش و زمینههای غیر مرتبط با زبانشناسی تاریخی و زبانشناسی همگانی را نمیپذیرد.
چکیده چکیده: پیکربندی و موقعیتشناسی اساطیر ایرانی میتواند ما را به جایگاه این اساطیر در بین اسطورههای ملل مختلف آشنا سازد.موقعیت و جایگاه ویژه و بسیار تاثیرگذار اسطورههای ایرانی موجب شدهاست از این اسطورهها چهرهای استثنایی و دشوار بسازد که در کمتر اسطورههای سایر ملل میتوان مشاهده کرد.اسطورههای ایرانی میتوانند بعنوان شاهکلید شناخت سایر اسطورهها استفاده شوند زیرا هیچ مفهوم و مضمونی و هیچ ویژگی نیست که در اسطورههای ایرانی جای آن خالی باشد.این مقاله بر سه عنوان موضوعشناسی،خاستگاه و کارکردهای اساطیر ایرانی برپایه بررسیهای اسطورهشناسی مدرن تاکید دارد.با بررسی ویژگیهای اساطیر ایرانی و شناخت منابع اسطورهای و بنمایههای آن تصویری کلی از اسطورههای ایرانی در این مقاله به دست آمدهاست.در متن این مقاله بر روی چهار عنوان بررسی جغرافیای اسطورهای ایرانی و تقسیمبندی اسطورههای ایرانی به کهن و نو، بنمایهها و ویژگیهای خاص اساطیر ایرانی و سرانجام شناخت منابع اسطورهای تاکید میکند. اثبات استقلال و استوار بودن برپایهی اندیشهها و باورهای ایرانی و مخالفت با هرگونه کپیبرداری اساطیر ایرانی از جمله مواردی است که در این مقاله بدان اشاره کرده است.
کلمات کلیدی: اسطوره، اساطیر ایرانی، پیکربندی، بنمایهها، منابع اسطورهای
چکیده زبان ترکی آذری به دلیل مجاورت با زبان فارسی تحت تاثیر آن زبان قرار گرفته و نه تنها واحدهای واژگانی بلکه عناصر دستوری نیز وارد زبان قرض گیرنده شده و سپس دچار تغییرات آوایی، معنایی و نحوی میشوند (محمودی، 1400، ص.3). یکی از عناصری که وارد زبان ترکی آذری شده است, عنصر ki است. عنصر ki در زبان ترکی آذری نه فقط به عنوان ضمیر موصولی و متممنما بلکه به عنوان کانوننما نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در این پژوهش، بازنمایی ki را در زبان آذری مورد بررسی قرار خواهیم داد. پس از تحلیل کاربرد کلامی این عنصر یعنی نقش آن به عنوان کانوننما، نمودارهای درختی مربوط به آن بر اساس مدل کمینهگرایی ترسیم خواهد شد. همچنین نشان خواهیم داد که در زبان ترکی آذری همانند زبان فارسی، سازه با گرفتن کانون نمای ki برجسته شده و بصورت درجا عمل میکند. یعنی اینکه سازه کانونی با کانوننمای ki میتواند در سرتاسر جمله وجود داشته باشد. به نظر میرسد که حرکت سازه دارای کانوننمای ki به ابتدای جمله صرفاٌ جهت مبتداسازی است یعنی سازه مبتداشده نیز میتواند سازه کانونی باشد.
چکیده چکیده: در ادیان زاهدانه و گنوسی که تشویق به ترک همه لذایذ و فواید زندگی مادی دارند، کشاورزی نیز از جمله فعالیتهایی دانسته شده است که باید ترک شود؛ این دیدگاه در دین مانوی با ممنوعیت آن برای برگزیدگان به اوج خود رسیده است. در این مقاله، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، ابتدا به معرفی و بررسی دو تمثیل مانوی پرداختهایم که زمینه کشاورزی در آنها چشمگیر است. سپس با استفاده از شواهد متون دیگر به تحلیل این تمثیلها و بررسی کاربردهای ادبی کشاورزی در مقابل جایگاه کشاورزی در جامعه مانوی پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که بر خلاف دستورات دینی که کشاورزی را فعالیتی منفی میدانند، در متون مانوی از بنمایه کشاورزی با بار معنایی مثبت استفاده شده است و پربسامدترین کارکرد آن، تشبیه تبلیغ و گسترش دین بوده است.
چکیده چکیده
سغدی در آغاز زبان رایج در دره زرافشان بود که بعدها به زبان اداری و تجاری سرزمینهای گستردهای در آسیای میانه تبدیل شد، و از مرزهای باختری چین تا مرزهای خاوری ایران، به صورت زبان میانگان، مورد استفاده اقوام پرشماری قرار گرفت. از این زبان آثار دینی و غیردینی بسیاری برجای مانده است که در فاصله سدههای دوّم تا دهم میلادی نوشته شدهاند. بخش بزرگی از آثار دینی سغدی در واحل تورفان، و نیز دون هوانگ در ترکستان شرقی به دست آمدهاند که متعلّق به پیروان ادیان مسیحی، بودایی و مانوی هستند. آثار سغدی مسیحی عمدتاً ترجمههای متون سریانی هستند که اصل سریانی آنها در بیشتر موارد از میان رفته است. این آثار شامل تفاسیر، مواعظ، بخشهایی از کتاب مقدس، زندگی و اعمال قدّیسان، اعمال شهدای مسیحی و آراء بزرگان کلیسا میباشد. از جملۀ این آثار، دستنوشتهایست که حاوی موعظهای دربارۀ رهبانیّت مسیحی است. پژوهش حاضر پس از معرفی و ارائۀ حرف نویسی و آوانویسی و برگردان فارسی این متن سغدی مسیحی، به تحلیل ساختاری و محتوایی آن میپردازد. ترجمه و بررسی آموزههای موجود در این متن، و نیز آشنایی بهتر با ظرایف زبان سغدی و رهبانیت مسیحی، از جمله دلایلی هستند که انجام چنین پژوهشی را بایسته میسازند.
فرناز عبادی؛ محمد رضا اروجی؛ سکینه جعفری؛ مهری تلخابی
چکیده در حاضر، فرایندهای واژ-واجی حالتهای مختلف اسم در زبان ترکی آذری گویش زنجانی در چهارچوب نظریه بهینگی ( پرینس و اسمولنسکی، 1993) مورد بررسی قرار گفت. این تحقیق بصورت توصیفی-تحلیلی و بر اساس دادههایی صورت گرفت که بصورت مصاحبه از گویشوران بومی شهر زنجان جمع آوری شده بود. زبان ترکی آذری زبانی پیوندی است بطوریکه حروف اضافه (پساضافه) بصورت پسوند به ریشه اسمی پیوند میخورند. اسم دارای 6 حالت است که حالت فاعلی (مطلق)، مفعول مستقیم، مفعول غیر مستقیم، مفعول ازی، مفعول دری و حالت اضافی (ملکی) از آن جملهاند. بر اساس نظریه بهینگی، محدودیتها و رتبهبندی آنها مشخص شد و تعامل آنها برای بهدست دادن صورت بهینه مورد بررسی قرار گرفت. میتوان گفت که محدودیت ONSET ( هجا باید دارای آغازه باشد) و HARMONY ( واکه پسوند باید از نظر مشخصه پسین و گرد با آخرین واکه ریشه هماهنگی داشته باشد) به عنوان محدودیتهای بالارتبه و کشنده در زبان ترکی آذری مشخص شد. محدودیتهای DEP-IO ( عنصری را درج نکنید) و MAX-IO ( عنصری را حذف نکنید) نیز در رتبهبندی محدودیتها وجود دارد. هر دو محدودیت از رتبه نسبتاً پایینی برخوردارند چون جهت جلوگیری از التقای واکهای در زبان ترکی آذری گاهی درج و گاهی حذف صورت میگیرد.
چکیده واژۀ اوستایی دئنا به معنای «ادراک، بینش، دیدگاه، خود درونی، وجدان و حتی دین» است. شانزدهمین یشت از اوستا، دینیشت، به نام دئنا نامگذاری شده است، گرچه در محتوای خود به چیستا اختصاص دارد. چیستا ایزدبانوی «راه و سفر» است، این خویشکاری او از توصیفاتی که از او در نخستین بند از دینیشت شده هویداست، که او را به عنوان «راهنما و هدایتگر» توصیف میکند. یکی از خویشکاریهای دئنا نیز، هم در گاهان و هم در اوستای نو، نقش او به عنوان «راهنما و هدایتگر روان» است. در متن اوستایی سیروزه، چیستا در همان روزی که به نام دئناست ستوده میشود. در بند 126 مهریشت، چیستا upamana-دئنا مزدیسناست. برخی از پژوهشگران upamana- را «خود دیگر یا همزاد» ترجمه کردهاند و از این رو چیستا را «خود دیگر یا همزاد» دئنا دانستهاند. در این پژوهش نخست این دو واژه از منظر ریشهشناختی بررسی خواهند شد و سپس از طریق متون اوستایی به خویشکاریهای هر کدام پرداخته خواهد شد تا به شباهتها و همانندیهای آنها پی برده شود. با توجه به شواهد موجود، به نظر نمیرسد که چیستا «خود دیگر یا همزاد» دئنا باشد و تنها از نظر خویشکاری با هم همپوشانی دارند.
چکیده کتاب نهم دینکرد شامل سه نسک گاهانی سودگرنسک، ورشتمانسرنسک و بَغ نسک است. در این پژوهش فرگرد هشتم از ورشتمانسرنسک که tā.vǝ̄.urvātā نام دارد مورد بررسی قرار میگیرد و مطالب آن با هات 31 یسنا که هاتِ tā.vǝ̄.urvātā از گاهان است، تطبیق داده میشود. سپس همسنجی میان این دو و همچنین میان این فرگرد و زندِ هاتِ 31 یسنا صورت میگیرد تا مشخص گردد مطالب آنها با هم مطابقت دارند یا متفاوت از هم هستند. بر اساس یافتههای این پژوهش، نامِ فرگرد هشتم ورشت-مانسرنسک برگرفته از هات 31 یسنا، بند 1 و مطالب آن نیز برگرفته از 19 بند از 22 بند موجود در این هات است و گردآورندگان دینکرد، تفسیر بندهای 7، 8، و 9 هات 31 یسنا را در این فرگرد ذکر نکردهاند. همچنین مطالب این فرگرد دقیقاً شبیه زند این هات از یسنا نیست، بلکه مطالب این فرگرد به صورت خلاصه و به زبان ساده برای به کارگیری در زندگی روزمرۀ زردشتیان تألیف شده است و جنبۀ پند و اندرز برای زندگی مطابق با سخنان گاهان زردشت را دارد.
چکیده هدف این مقاله این است تا امکانات زبان فارسی برای بیان ساختهای همپایه انفصالی را مورد بررسی قرار دهد. زبان فارسی، اغلب از همپایهسازها برای نشان دادن همپایگی انفصالی استفاده می کند. در صورت استفاده از همپایهساز، زبان فارسی از سه نوع آن بهره میبرد که عبارتند از: بسیط، مرکب و گسسته(دوتایی). هدف ما در پژوهش حاضر مشخص ساختن همپایهسازهای انفصالی فارسی، تعیین جایگاه آنها و بررسی حساسیت همپایهسازهای انفصالی فارسی به مقوله پایهها میباشد. دادههای این پژوهش مشتمل بر 44 جمله است که از گویشوران بومی و یا موتور جستجوگر گوگل جمعآوری شدهاند. در بین این همپایهسازها تعدادی میتوانند علاوه بر بیان همپایگی انفصالی، دیگر انواع همپایگی را نیز بیان کنند که رایجترین آن «و» می باشد که به صورت همزمان به عنوان همپایهسازهای عطفی، تقابلی، علّی و انفصالی میتواند بکار رود. در این زبان علاوه بر «یا» از کلمات پرسشی، قیدهای مربوط به تردید و شک و همچنین منابع فعلی نیز میتوان به عنوان همپایهساز انفصالی استفاده کرد که اکثریت آنها همپایهسازهای بومی زبان فارسی می باشند و از دیگر زبان های قرض گرفته نشدهاند. به لحاظ جایگاه همپایهسازهای انفصالی زبان فارسی به صورت های زیر بکار میروند: [co- A][B]) و [A][B-co]).
چکیده نوشتار حاضر به بررسی ارتباط و پیوند خورشید، در هیأت یک ایزد باستانی، با نهاد شهریاری، در متون ایرانی می-پردازد. این مطالعه، متنمحور بوده و روندی تاریخی را پی میگیرد. به گونهای که ارتباط ایزد خورشید با شهریاران، از کهنترین متون به جای مانده در حوزهٔ فرهنگی ایران، یعنی متون اوستایی آغاز میشود، سپس به برخی متون فارسی میانه رسیده و در نهایت این پیوستگی در متون فارسی نو متقدم، به ویژه متون نظم، پیگیری میشود. در این نوشتار کوشش شده تا این نمود برجسته از پیوستار تفکر، در پهنهٔ فرهنگ ایرانی از متون ایرانی باستان تا متون فارسی نو متقدم، بازنمایی شود. در دورهٔ پسااسطورهای ایرانی، طی چندین قرن متمادی، شاهد آنیم که سخنور فارسیزبان در امتداد اندیشهٔ اساطیری، پیوندی میان شهریار و خورشید برقرار میکند تا جایی که از شهریار، موجودی شبهاسطورهای، غیرقابلدسترس و به نوعی مقدس میسازد. این پیوند در قالب تشبیهات و استعارات، با توجه به ویژگیهای مشترک ایزد خورشید و شهریار برقرار میشود. چنین رویکردی را نه تنها در ادبیات روایی-حماسیای چون شاهنامهٔ فردوسی، که به نوعی حامل و راوی تاریخ و اسطوره است، بلکه در تغزّلها و مدیحهسراییها نیز مییابیم. در نوشتار حاضر به منابع اخیر توجه ویژهای شده است.
چکیده در این مقاله، ساختار جملات مرکب زبان فارسی بر پایة نظریة «دستورِ نقش و ارجاع» بررسی میشود. این نظریه را، در سال 1997، رابرت دی. ون ولین و رندی جی. لاپولا مطرح کردند و، در سال 2005، ون ولین نسخة نهایی آن را ارائه داد. دستور حاضر سه نوع رابطه را با عنوان «همپایگی»، «ناهمپایگی» و «هموابستگی» بین جملات مرکب مطرح میسازد و سه سطحِ اولیة پیوند را «بند»، «کانون»، و «هسته» میداند. سه نوع رابطة احتمالی بین «واحدها» برقرار است. بنابراین، از ترکیب سطوحِ اولیة پیوند و روابط احتمالی، نُه رابطه در «دستور همگانی» این نظریه قابل تصور است؛ که الزاماً تمامیِ آنها در همة زبانها یافت نمیشود. در این مقاله، جملات مرکب زبان فارسی را تحت دو رابطة کلیِ همپایگی و ناهمپایگی بررسی نموده و دو نوع رابطه را برای همپایگی و نُه رابطه را برای ناهمپایگی معتبر دانستهایم؛ که با ارائة مثالها و نمودارهایی تبیین شدهاند. مزیت تحلیلهای زبانیِ این دستور نسبت به سایر نظریههای دستوری را میتوان توجهِ همزمان به سه سطح «نحوی»، «معنایی»، «کاربردشناختی» دانست. امری که در نظریههای دستوری دیگر مستلزم پژوهشهای جداگانهای است.
چکیده در مقالة حاضر، به جایگاه گونۀ گفتاری در آموزش زبان پرداخته شده و رویکردهای آموزش سنتی و جدید در این حوزه معرفی گردیده است. آنگاه وضعیت آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان، در سطوح ابتدایی تا پیشرفته، و نقش مهارت گفتاری بررسی و بر اهمیت تفاوتهای گفتار و نوشتار در روند یادگیری تأکید شده است. بخش پایانی مقاله حاوی دستهبندی و توضیح پرکاربردترین تفاوتهای واجی، صرفی و نحوی فارسی گفتاری با فارسی نوشتاری از نظر تدریس به غیر فارسیزبانان است. دادههای مقاله عمدتاً از دو طرح پژوهشی زبان فارسی (صفارمقدم، 1386) و فارسی گفتاری (صفارمقدم، 1391)، که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به انجام رسیده و از مجموعههای آموزشی عمده به شمار میآیند، گرفته شده و، ضمن استفاده از منابع کتابخانهای، بر اساس تجربۀ نگارنده، تنظیم و تدوین گردیدهاند. با توجه به محدودیت مدرسان غیر ایرانی و بسیاری از استادان ایرانی به لحاظ تخصص زبانشناسی، کوشش شده است که از پیچیدگی بیان و کاربرد اصطلاحات تخصصی در حد امکان احتراز گردد. محتوای مقاله بخشی جداییناپذیر از هر برنامۀ آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان، که با هدف یادگیری مهارت گفتاری طراحی گردیده، محسوب میشود. از اینرو، تسهیل در آموزش زبان فارسی و، درنهایت، کمک به ارتقای سطح و جایگاه فرهنگی ایران در دانشگاهها و مراکز علمی خارج از کشور از نتایج آن است.
چکیده مهمترین تمایز کاربردی زبان، که از وسیلۀ بیان ناشی میشود، تمایز گفتار و نوشتار است. این تمایز دو گونۀ گفتاری و نوشتاری زبان را پدید میآورد که در همۀ زبانها کم و بیش بهچشم میخورد. تفاوتهای دو گونه به دوری یا نزدیکی صورتهای گفتاری از صورتهای نوشتاری بستگی دارد. به دلیل اختلافات بارز گفتار و نوشتار در زبان فارسی، آموزش این زبان بهعنوان زبان خارجی دشواری فراوانی برای زبانآموزان به همراه دارد. این دشواری زمانی محسوستر میشود که غیر ایرانی بودن بسیاری از مدرسان این رشته، تخصص مدرسان ایرانی در رشتههای جدا از آموزش زبان، محیط زبانی نامأنوس و بیگانه، ضعف عوامل انگیزشی در زبانآموزان، و، درنهایت، عدم دسترسی به منابع آموزشی صوتی نیز در مد نظر قرار گیرد. در آغاز مقاله، ضمن اشاره به نحوة شکلگیری مطالعات گفتاری ـ نوشتاری، وضعیت کلی آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان بهاختصار مطرح گردیده، سپس به توضیح تفاوتهای عمدة ساختاری در دو گونۀ گفتاری و نوشتاری پرداخته شده است. شرح مجموعۀ تفاوتهای این دو، بر مبنای پژوهشهای نوین زبانشناختی، بخش اصلی مقاله را تشکیل میدهد. طرح مبانی نظری، به شرحی که خواهد آمد، میتواند اساس ارائة راهکار مناسب برای آموزش تفاوتها در برنامههای فارسیآموزی قرار گیرد و در کسب مهارتهای گفتاری زبانآموزان مفید واقع شود و، درنهایت، به ارتقای دانش زبانی آنان و جایگاه زبان فارسی بینجامد. طرح مقاله از شناخت و تجربۀ نگارنده در آموزش زبان فارسی به غیر فارسیزبانان نشئت گرفته و دادههای آن به روش اسنادی از آثار محققان نامدار زبانشناسی تأثیر پذیرفته است.
چکیده ساخت موضوعـی بـه فهرست موضوعهـای یک محمـول اطلاق میشود. مثلاً، فعل «خورد» دو موضوع و فعل «داد» سه موضوع در ساخت موضوعی خود دارد. معمولاً ساخت موضوعی افعال پس از افزودهشدن یک وند اشتقاقی به آنها تغییر میکند، بهگونهای که ساخت موضوعی مشتق حاصله با ساخت موضوعی کلمۀ پایه متفاوت است. در مقالة حاضر، ساخت موضوعی مشتقات فعلی زبان فارسی و تأثیر وند افزایی بر ساخت موضوعی کلمة پایه را مطالعه میکنیم. چارچوب نظری این مقاله نظریة لیبر است که ساخت موضوعی هر کلمه را فرافکنی از ساختار معنایی ـ واژگانی آن میداند و معتقد است که، برای مطالعة ساخت موضوعی هر کلمه یا تغییرات وارده بر آن، باید ساختار معناییـ واژگانی آن را مطالعه کرد. ما نیز تأثیر وندافزایی بر ساخت موضوعی کلمة پایه را از طریق بررسی تأثیر آن بر ساختار معناییـ واژگانی آن کلمه مطالعه میکنیم و نشان میدهیم که فقط وندهایی ساخت موضوعی کلمة پایه را تغییر میدهند که در ساختار معنایی ـ واژگانی آن کلمه تغییری ایجاد کرده باشند.
چکیده یکی از میان رشتههایی که امروزه دستاوردهای زبانشناسیِشناختی را به کار میگیرد مطالعات ادبی با رویکردِ شناختی است که اصطلاحاً به آن شعرشناسیِشناختی گفته میشود. شعرشناسیِشناختی به رابطۀ ذهن انسان با متون ادبی میپردازد. در این رویکرد، نظام ادبیات جدا از نظام زبان نیست و درک زبانِ ادبیات بر پایۀ دانش ما از دنیای اطراف صورت میگیرد. رویکرد شناختی به ادبیات چگونگی درک رویدادها را به وسیلة آنچه در این رویکرد اصطلاحاً ذهنِ ادبی نامیده میشود بررسی میکند. در میان رویکردهای موجود نسبت به تحلیل آثار ادبی، جدیدترین دیدگاه برای تحلیل ادبیات از منظر زبانشناسی، همین رویکرد شعرشناسیشناختی است. در تحقیق حاضر سعی بر آن است تا با استفاده از نظریۀ ذهن ادبی و قصهمدارِ ترنر (M.Turner 1996) مفهوم فرافکنی قصهمدار توضیح و به این پرسش پاسخ داده شود که چگونه ذهن انسان با متون ادبی رابطه برقرار میکند. تأکید بر پیوند ذهن و زبان در نگرش زبانشناسیشناختی مؤید این نکته است که بهترین نمونهها برای تحلیلهای شناختی از مراحل اولیۀ رشد زبانی به دست میآید. تحلیل متون ادبیات کودک میتواند شواهد با ارزشی برای شعرشناسیشناختی به دست دهد. بر این اساس، در پژوهش حاضر، دو داستان کودک از کتابهای برگزیده انتخاب و بررسی شد. تحلیل دادهها در مورد فرافکنی دانش طرحوارهای حاکی از این امر است که بازنمود این سازهها در متون داستانی کودک در ایران موفق نبوده است اما، در مورد واحدهای همحوزه، نتایج تحلیل با فرضیۀ تحقیق همسویی نشان میدهد.